کربلا و امام صدر

امام موسی صدر کربلا را زیسته است

دکتر محمدرضا سنگری، نویسنده و پژوهشگر

ابتدا مقدمه‌ای را مطرح کنم که روشن خواهد کرد ما با چه شخصیتی مواجهیم و از کدام زبان، عاشورا را می‌شنویم و عاشورا را در کدام آیینه می‌نگریم. حضرت علی علیه‌السّلام می‌فرماید: «شُغِلَ مَنِ اَلْجَنَّهُ وَ اَلنَّارُ أَمَامَهُ سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِیءٌ رَجَا وَ مُقَصِّرٌ فِی اَلنَّارِ هَوَى.»[۱]

انسان‌ها وقتی به پیش روی خود نگاه می‌کنند، یکی از این سه گروه خواهند بود:

گروه اول، «سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا»هستند؛یعنی همیشه در تکاپویند و آرام ندارند. در زندگی وقتی امور خیر مطرح می‌شود،ما را دعوت می‌کنند که عجله کنید؛مثلاً «عَجِّلُوا بِالصَّلاه»، «عَجِّلُوا بِالتَّوبَهِ قَبلَ الْمَوت»، «سَارِعُوا فی الْخَیرات»، «سَابِقوا إلى مَغْفِرَه».آن پیروزمندان صحنۀ زندگی تلاشگرانی هستند که خستگی نمی‌شناسند، حدّومرز نمی‌شناسند. هرکه درنگ بشناسد، رنگ می‌پذیرد. سکون از ما مرداب می‌سازد. ما باید دائم در حرکت باشیم.

گروه دوم، «وَ طَالِبٌ بَطِیءٌ رَجَا» هستند؛ جست‌وجوگرند، خواهنده‌اند، عطش در وجودشان هست؛ امّا کُند حرکت می‌کنند. سوسوی امیدی هست که این‌ها هم به جایی برسند.

گروه سوم، «وَ مُقَصِّرٌ فِی اَلنَّارِ هَوَى» هستند؛ این‌ها مقصّرند کوتاهی می‌کنند. نمی‌فهمند کجا هستند و چه زمانی دارند و فرصت اندک است. این‌ها در آتش پرتاب خواهند شد و خواهند سوخت؛ هم در اینجهان و هم در آن جهان.‌

جورج جرداق در باب این مسئله می‌گوید که بعضی همیشه هراس‌زدۀ وقوعِ حادثه‌ها هستند. از حادثه می‌ترسند. به تعبیر قرآن:«إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا.»[۲] یعنی تا دشواری و بحرانی ایجاد می‌شود، کارشان اعتراض و بی‌تابی و گریزِ از صحنه است. اینان گروه سوم‌اند.

گروه دوم کسانی هستند که اگر حادثه به سراغشان آمد، مفرّ و گریزگاه می‌یابند، صبوری و شکیب می‌ورزند و بعد راه برون‌رفت از درون این حادثه را جست‌وجو می‌کنند. اما گروه اول کسانی هستند که منتظر وقوع حادثه نمی‌مانند و خود حادثه می‌سازند و در متن حادثه آفریده می‌شوند و امام موسی صدر چنین است.

زیستن در جغرافیایی شبیه کربلا

ما امروز می‌خواهیم از کسی سخن بگوییم و اندیشۀ کسی را تبیین و تحلیل کنیم که در جغرافیایی شبیه کربلا زندگی می‌کند. به قول صاحب کشف‌المحجوب، علی‌بن‌عثمان هجویری، کربلا را زیست کرده است.

امام موسی صدر کربلا را زیسته است. با تمام آوندهای خود کربلا را حس کرده است و از چیزی سخن می‌گوید که نه شنیده‌های او، بلکه دیده‌های اوست. زندگی و فضای زندگی او و زیست کلّی جامعۀ او هم شبیه کربلاست.

او در پایان سخنرانی‌هایش، دائم نشتر می‌زند و انذار می‌کند و هشدار می‌دهد، به کسانی که کا‌هل‌اند، به مطمرّدان، به جهادگریزان. یعنی جهانِ او جهانِ عاشوراست. کسی نیست که بیرون از حادثه ایستاده باشد و از حادثه بگوید. او در همین فضا زندگی می‌کند و خودش هم زندگی‌ای شبیه امام حسین علیه‌السّلام دارد. این را می‌شود در سلوک و رفتار او کاملاً یافت.

البته نکته‌ای را باید توضیح دهم. در اینجا مقصود، امام حسینی نیست که فقط یک روز از زندگی او را می‌شناسیم؛ بلکه امام حسینی است که ۱۹هزار و ۹۹۹ روز زندگی کرده است و ما فقط یک روزش را می‌شناسیم؛ آن هم فقط کنار گودال قتلگاه.

این امام را در شبکه‌های ارتباطی گوناگونش نمی‌بینیم. امامی که مفسّر قرآن است و دربارۀ قرآن و آیات قرآن سخن می‌گوید. امامی که حتّی ارتباط با موجودات و با طبیعت در زیّ او و در رفتار او حضور دارد. من از حسینی سخن می‌گویم که گفته نشده است.

آن حسین، آن بخش ناگفتۀ زندگی امام حسین علیه‌السّلام، آن بخش تاریک، آن بخش ناکاویده در متن زندگی امام موسی صدر هست که آن‌هایی که زندگی و آثارش را خوانده‌اند، می‌توانند همین را کاملاً احساس کنند.

نگاه امام صدر به کربلا در سفر شهادت

پس از این مقدمه در باب کتاب «سفر شهادت» نکات ذیل شایان توجه است:

  • مجموعۀ آنچه ما در کتاب سفر شهادت می‌خوانیم، در هشت سال مطرح شده است؛ یعنی از سال ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۷ میلادی. در این هشت سال وقایع گوناگونی رخ داده و امام با حسّاسیتی که به جامعه داشته، این وقایع را در بیان و کلام خود آورده است ودر جای‌جای این کتاب می‌توان دید.

  • زاویۀ نگاه امام موسی صدر به عاشور بسیار مهم است. مهم است که بدانیم امام موسی صدر به کربلا چگونه می‌نگرد و چه می‌بیند.

  • دیدگاه‌های صریح و روشن ایشان تنها شیعه‌محور نیست؛ انسان‌محور است و همین امر سبب گشته تا متون ایشان فرا زمان شود. یعنی یک دهه یا یک سدۀ دیگر هم اگر به این کتاب مراجعه کنند، می‌توانند از این کتاب بهره‌گیری کنند. به زبان خیلی ساده‌تر و امروزی بگویم:حرف‌های ایشان تاریخ مصرف ندارد.

  • ایشان جامعۀ جهانی را به‌خوبی می‌شناسد و مسائل عاشورا را با توجه به شناخت جامعۀ جهانی و وضعیتی که جهانِ عصر او داشته، مطرح می‌کند. امام موسی صدر نگاه مردم‌شناسانه و جامعه‌شناسانه وروان‌شناسانه به موضوع دارد. دشمن‌شناس و دوست‌شناس است. همۀ این‌ها را می‌توانید در این کتاب کوچکِ سخنرانی‌ها و پیام‌های ایشان بیابید.

نکات مورد توجه امام صدر در واقعه عاشورا:
از روشنگری امام حسین تا تقسیم‌بندی اندیشه‌ورزانۀ دشمنان

امام صدر در بیان و تحلیل و درس‌آموزی از واقعۀ عاشورا در این کتاب، به مسائلی عطف توجه کرده است که باید نگاهی ویژه به آن‌ها داشته باشیم. من به مواردی از آن‌ها را اشاره می‌کنم و تلاش خواهم کرد تا شرح و بسطی درباره‌شان ارائه کنم.

نخست، روشنگری در واقعۀ عاشوراست. به این مسئله در چند گفتار اشاره کرده است. ایشان می‌گوید که حسین کوشید که پیش از نبرد روشنگری و ابهام‌زدایی کند. در جایی دیگر می‌گویدکه امام چهرۀ واقعی دوستان را معرفی کرد؛ اینکه چه کسی می تواند با امام باشد. حسین علیه السلام روز هشتم ذی‌الحجّه، روز حرکت از مکّه به سمت کربلاکه به یوم‌التّرویه معروف است، این جمله را فرمود: «مَن کانَ بَاذِلاً فینَا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْ یرْحَلْ مَعَنا إِنِّی ذاهبٌ مُصْبِحاً إِنْ شاءَ اللّهُ.»

امام در آغاز فرمود که چه‌کسی می‌تواند در چنین نهضتی حضور داشته باشد:«مَن کانَ بَاذِلاً فینَا مُهْجَتَهُ.» هرکس که حاضر است مُهجۀ خود را عطا کند، بیاید. وقتی خون تازه در قلب جریان پیدا می‌کند،به آن مهجه گویند. کی حاضر است دل بدهد؟ کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد؟

می‌توان تعبیرهای دیگری از این عنوان داشت: هرکه دل‌داده است، شیفته است. «مَن کانَ بَاذِلاً فینَا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ.» کسی که تنها دغدغه‌اش دیدار محبوبش باشد. امام موسی صدر نیز به این موضوع اشاره دارد و دوستان را معرفی می‌کند و می‌گوید که چه کسانی می‌توانند همسفران باشند. با نظر به این موضوع انتخاب عنوان سفر شهادت برای این کتاب خیلی خوب است.

سخن حضرت اباعبدالله در این حرکت ۲۴روزه‌اش، یعنی از هشتم ذی‌الحجّه تا دوّم محرّم، روشنگری است. حتّی در خود کربلا هم در هشت روزی که امام هست، روشنگری می‌کند. امام موسی صدر به این نکتۀ بسیار مهمّ و کلیدی، تکیه کرده است. ما با هیچ‌کس تا زمانی که روشنگری نکرده‌ایم، حقّ برخورد نداریم. هیچ‌وقت هم از هیچ‌کس ناامید نشوید.

دوم، معرفی چهرۀ خود و دشمن است. امام حسین در معرفی خود و دشمن دو روش دارد. اگر به جوانان برخورد می‌کند، به گونۀ خاصی سخن می‌گوید؛ اگر با پیران برخورد می‌کند، نحوۀ سخن‌گفتن امام متفاوت می‌شود. هروقت با جوانان مواجهه می‌شود، وضعیت حکومت و یزید را معرفی می‌کند:«یزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ الْخَمْرِ، مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ، قاتِلُ النَّفْسِ المُحَتَرَمَه.» یزید تروریست است، هیچ خط قرمزی نمی‌شناسد، آشکارا فساد می‌کند، شراب‌خوار است. کسی که دائم مست است، نمی‌تواند عهده‌دار مدیریت جامعه باشد. ویژگی‌های یزید را و حکومت اُموی را مطرح می‌کند.

به پیران که می‌رسد احادیث و روایاتی را مطرح می‌کند که از پیامبر دربارۀ خودشان بود. از نسبت خود با پیغمبر می‌گفت، چون آن‌ها کسانی بودند که پیغمبر را دیده بودند. به آن‌ها می‌گفت:«إِنّا اَهْلُ بَیتِ النَّبُوَّهِ وَ مَعْدِنُ الرِّسالَهِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلائِکهِ.» اگر در مدینه بودیم، جای پای جبرئیل را در خانۀپیغمبر به شما نشان می‌دادم. من کسی بودم که با وحی بودم. من بر زانوی پیامبر بزرگ شدم. این مسائل برای همۀ ما درس است که بدانیم با گروه‌ها و افراد مختلف باید زبان متفاوت انتخاب کنیم. نباید با یک زبان با همگان صحبت کرد.

سوم، امام صدر می‌گوید که حسین علیه السلام هدف خود را از آغاز کار روشن کرد و هیچ‌گونه پنهان‌کاری نداشت. حضرت اباعبدالله نگفت که می‌رویم و إن‌شاءالله موفّق و پیروز می‌شویم. خدا با ماست و بعد از پیروزی حکومت تشکیل می‌دهیم. امام سجّاد علیه‌السّلام می‌فرماید در ۲۵ منزلی که امام طی می‌کند، از اولین منزل که صفاست تا منزل کربلا، در هیچ منزلی فرود نیامدیم مگر اینکه قصّۀ یحیی را مطرح کرد و گفت که من هم سرنوشتی مثل یحیی دارم؛ یعنی سر مرا از تن جدا خواهند کرد و در تشت خواهند گذاشت و آن‌گونه که سر یحیی را پیش یکی از بقایای بنی‌اسرائیل بردند، سر مرا هم در مقابل شقی‌ترین انسان قرار خواهند داد. این است روشنگری از هدف خود. این‌ها اشارات ارزشمندی است که امام موسی صدر به آن توجه دارد.

چهارم، مسئلۀ دیگری که امام صدر در کتاب سفر شهادت مطرح می‌کند و چند بار هم به آن اشاره کرده است، ارزش‌گذاری حضرت اباعبدالله به نیروها و سرمایه‌هاست. امام یاران خود را تکریم و تجلیل می‌کرد. کار خوب را باید ستود؛ نه با فاصله، بی‌هیچ درنگی. حضرت اباعبدالله می‌فرماید: «لاتَحْتَسِبوا بِمَعْرُوفٍ لَمْ تُعَجِّلوا»؛ کار خوبی را که با عجله انجام ندهید، حسابش نکنید. ایشان اشاره می‌کند که امام حسین به تکریم و تجلیل یاران و همراهان خود می‌پرداخت و آنان را می‌ستود. می‌گوید: «وَاللَّه لاأَعلَمُ أَصحابً أوفى مِنْ أَصحابی»؛ من وفادارتر از یاران خودم نمی‌شناسم. امام موسی صدر با طرح این مسئله می‌گوید که ما امروز به چنین نیروهایی نیازمندیم.

پنجم، مسئلۀ بسیار مهمّ دیگری ایشان مطرح می‌کند، و می‌گوید که کربلا شکست مرزبندی‌ها برای حضور در صحنۀ حق است. کربلا مرزها را برای ما روشن کرد. دیگر بعد از کربلا حجّت بر همه تمام است و کربلا مرزی باقی نگذاشت. پیر، جوان، زن، مرد، سیاه، سفید، آفریقایی، اروپایی، آسیایی، همه‌، در کربلا بوده است.

امام موسی صدر در این کتاب نکته‌ای را می‌گوید که پیر ۸۰ساله‌ای مثل حبیب کنار نوجوانی چون قاسم؛ فداکاری سفیدپوست در کنار سیاه‌پوست؛ دشمن توبه‌کرده‌ای چون زهیر و حرّ و … می‌گوید گه از همه طیف در کربلا حاضر است.

سپس، می‌گوید که در مصر بودم، سر سفره نشسته بودیم و داشتیم غذا می‌خوردیم. ناگهان جوانی از سر سفره برخاست. من سؤال کردم که چه شد؟ معلوم می‌شود که هنوز اوّل سفره بوده است. گفتند: به میدان جنگ می‌رود. گفتم: کسی بدرقه نکرد؟ گفتند: نه. گفتم: این حرکت حسینی است. چون در کربلا هم کسی را بدرقه نکردند.

بعد ایشان این نکتۀ بسیار زیبا را طرح می‌کند:«این همان معیاری است که حسین به ما می‌آموزد. حسین می‌گوید که یزید هرچه بزرگ باشد و سپاهش هرچه عظیم باشد و هراندازه که عوام‌فریبی‌اش گسترده و دامنه‌دار باشد و هراندازه که افکارش جهنّمی و گسترده باشد، فداکاری را در میدان بیاورْ تا همچون دسته‌های ملخ پراکنده شوند و از تو فرار کنند.»

ششم، مسئلۀ دقیق دیگری که در این کتاب است، تقسیم‌بندی اندیشه‌ورزانۀ دشمنان امام حسین است. ایشان می‌گوید که دشمنان امام حسین سه دسته هستند. دشمن نخست کسانی که حسین و یارانش را کشتند و خانوادۀ ایشان را به اسارت بردند و اموالشان را غارت کردند. اگر حسین سال ۶۱هجری شهید نمی‌شد، حتماً چند سال بعد از دنیا می‌رفت. بالأخره، این‌ها دشمنان امام حسین بودند. این دشمنان مرگ حسین را جاوادنه و همیشگی کردند. خطر این دشمن بسیار محدود است. یعنی می‌خواهد بگوید که آن‌هایی که امام حسین را در کربلا به شهادت رساندند و اسب بر بدن‌ها تاختند و سرها را بر نیزه کردند، این‌ها دشمنان بسیار محدودی هستند.

دشمن دوم کسانی‌اند که کوشیدند تا آثار حسین را پاک کنند، مانند متوکّل عبّاسی که بر ضریح ایشان آب بست. حتی زمین کربلا را شخم زندند. مجالس را به هم ‌زدند. زائران را کشتند و کوشیدند که یاد و راه حسین تعطیل شود. امام صدر می‌گوید که این گروه خطرشان بیشتر است.

امّا دشمن سوم، گروهی‌اند که بر آن‌اند چهرۀ امام حسین را مخدوش کنند و در حدّ سالگردها و عزاداری‌ها و گریه‌ها محدود کنند.امام صدر می‌گوید: «گریۀ ما برای نوکردن اندوه‌ها و کینه‌ها و میل به انتقام و خشم بر باطل است. این‌ها انگیزۀما برای گریه است.»

امام صدر در سخنرانی‌های دیگر خود می‌گوید: «این زندگی نیست برادران، بلکه مرگ تدریجی است. زندگی با گرفتاری و خواری و کینه‌توزی و مصیبت و منتظر حرکت دیگران ماندن تا آنان سرنوشت ما را تعیین کنند، زندگی نیست؛ مرگ است.»

این همان جمله‌ای است که من در آغاز از امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام مطرح کردم. «ما به همان اندازه که دین داریم، به همان اندازه متعلق به حسین هستیم.» یعنی اگر قرار باشد معادله‌ای بسازیم، این‌گونه است: به همان اندازه که حسین را دوست داریم، دین را می‌فهمیم. یعنی محبّت و معرفت با همدیگر. به همان اندازه هم که درک و معرفت ما بالاتر می‌رود، عشق‌ورزی و معرفت ما به حسین هم افزوده می‌شود. امام صدر قصد دارد نسبتی بین این دو مؤلفه برقرار کند.

———————————-
[۱] نهج‌البلاغه/خطبهٔ ۱۶
[۲] سورهٔ معارج/آیهٔ ۲۰

* برگرفته از سخنان دکتر سنگری در چهل‌ وچهارمین درس‌گفتار اندیشه و عمل با موضوع «تحلیل و نقد عاشورا شناسی امام موسی صدر». این نشست ششم شهریور ماه ۱۳۹۶ در مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر برگزار شد.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت توسط reCAPTCHA و گوگل محافظت می‌شود حریم خصوصی و شرایط استفاده از خدمات اعمال.