موسی صدر و میدان نبردهای چندجانبه
سخنران: دکتر سوسن شریعتی
قصد دارم امام موسی صدر را به دور از مواجهۀ عاطفی، خوانشی انتقادی کنم و او را به محک تاریخی بزنم. لازمۀ چنین رویکردی، پژوهش و شناخت میدانی و فاصلهگیری انتقادی از دیروز است. خصوصاً اینکه ما به دورهای تعلق داریم که همه میگویند و شاید تاریخ مدرنیته هم گواه آن است که جهان افسونزدایی شده و در جهانی بیافسون و افسانه زندگی میکنیم. پروژههایی که از افسون و افسانه افتادهاند، برخلاف این تصور آغازین که محققناشدنی و صرفاً اتوپیک و شعار هستند، متأسفانه یا خوشبختانه، بهنوعی محقق شدند و معلوم شد که خیلی هم دستنیافتنی نیستند.
در اینچنین جهانی شاید یکی از کارهایی که باید بکنیم، این است که نقطۀ عزیمتمان را پروژهها و حرفها نگیریم. بهتعبیر شریعتی در بحث آدمها و حرفها، اینبار به سراغ آدمها برویم، نه حرفهایشان و ازطریق شناخت همین آدمها سراغ شناخت حرفها و پروژههایشان برویم. چهبسا، شناخت آدمها، زیستشان، بینششان، منششان و روشهایی که برای تحقق رسالتشان انتخاب کردهاند، اعتمادبرانگیزتر باشد.
بعضی چهرهها زندگیشان مرکب رسالتشان است و باید زندگیشان را شناخت تا معلوم شود ایدههاشان را چگونه زیست کردهاند و درغیراینصورت، ایدهها افراد را به هم شبیه میکند و ما تفاوتها را نمیفهمیم. راههای چنین شناختی یکی این است که به سراغ تفاوتهای این آدمها به زمانهشان برویم، نه شباهتها و اشتراکهایشان؛ و دیگر اینکه شکستهایشان را شناسایی کنیم، نه پیروزیهایشان را.
لبنان بعداز جنگ جهانیدوم (۱۹۴۳) و بین دهۀ پنجاه تا هفتاد، به لبنانی بزرگ تبدیل میشود و ملت لبنان تلاش میکند که خودش را بسازد. بهفاصلۀ ده تا پانزده سال بعد، امام موسی صدر به این لبنان میآید و قرار است که نمایندۀ بخش شیعۀ لبنان بزرگ باشد. در این زمان پانزده سال است لبنان به خودش بهعنوان ملت و کشور میاندیشد و این بهخوداندیشیدن هنوز دارد از فیلترهای هویتی، قبیلهای، قومی و طایفهای رد میشود و هنوز نمیتواند به حقوقش بهعنوان یک «ما»ی لبنانی بیندیشد.
در توسعۀ ناموزونی که در لبنان قطعه قطعه اتفاق افتاده است، شیعه دیده نمیشود یا مشارکت جدی در قدرت ندارد. مهمتر از همه اینکه لبنان بهلحاظ جغرافیایی پنج استان دارد که چهارتای آن محروم و یک استان متمول است و از قضا شیعیان در استانهای محروم ساکناند. امام موسی صدر با لبنانی سروکار دارد که اسمش ملت است؛ ولی عمر کوتاهی دارد و قدرت ضعیف است و هنوز سنتهای قبیلهای در آن قوی عمل میکنند و توسعه ناموزون است و سهمیهبندی و تعادل و عدالت در آن نیست.
اولین میدان نبرد یا اولین پارادوکسی که امام موسی با آن روبهرو شد، این است که چگونه میتوان شیعه بود یا شیعه را بهرسمیت شناساند و بر سهم او تأکید کرد و او را به یکی از قطعات قدرتمند پازلی بهنام ملت لبنان تبدیلش کرد و درعینحال، نسبتش با کلیتی بهنام «ما»ی لبنانی را هم برقرار و حفظ کرد.
همین نبردی که در میدان تکهپارۀ داخلی است، در حوزۀ منطقهای هم هست و دومین میدان نبرد امام موسی صدر برقراری پیوند میان «منِ» لبنانی و «ما»ی عرب و تعریف نسبت این «ما» با هویت منطقه است. منطقهای که در آن مسئلۀ فلسطین و مبارزۀ مسلحانه علیه اسرائیل آغاز شده است و بعد جنگ اعراب و اسرائیل در آن واقع میشود.
سومین نسبتی که از جنس جنگ است، نه آشتی و گفتوگو و در میدان نبرد آگاهانۀ امام موسی صدر با نظام جهانی بهکار برده میشود، نسبت «ما»ی عرب با جهان اسلام و نسبت جهان اسلام با منطقه و تنش با غرب است. بنابراین، علاوهبر تنش نسبت شیعه با دیگر ادیان و با دولت ملی و تنش بین هویت و ملیت یا دین و ملیت، تنش فرهنگی و تمدنی با غرب هم عرصۀ نبرد امام موسی صدر است.
در این میدان نبرد پیچیده، موسی صدر چهار چشمانداز دارد:
- تلاش برای ایجاد جایگزین و به تعبیر خودش جهان چهارم، به جای جهان تکهپاره است.
- ساختن «ما»ی شیعی، لبنانی، عرب و جهانی با بهرسمیتشناختن «من» های متکثر قومی و قبیلهای و فرهنگی و مذهبی است.
- نگاه اومانیستی امام موسی صدر و روایت انسان در سطح کلان و منهای فیلترهای هویتی و مرزهای عقیدتی است.
- برقراری نسبت میان دین و سیاست یا میان امر اجتماعی و امر سیاسی است. امام موسی صدر کسی است که توانست نسبتی بین این دو برقرار کند.
حالا براساس آن میدانی که ترسیم و چشماندازهایی که ذکر شد، روشهای امام موسی صدر درخور توجه و حتی شایستۀ الگوبرداری و مفید برای امروز ماست. او دو روش در این میدان چندجانبه دارد: یکی، مسئلۀ بهرسمیت شناختهشدگی است که همان بحثی است که نسل جدید مکتب فرانکفورت دربارۀ آن صحبت میکند و در ذیل آن میشود از تنشهای امروزی در جامعۀ غربی هم بسیار صحبت کرد؛یعنی بهرسمیت شناختن دیگری همچون موجودیتی مستقل و فراهم کردن امکان گفتوگو با او.
روش دیگر او تأکید بر هویت و موجودیت خود است. برایناساس، امام موسی سعی میکند «ما»ی لبنانی را ازطریق اعادۀ حیثیت با یکی از قطعات آن محقق کند که شیعه است. طبیعتاً، گام اولش در این راه این است که شیعه را به مقام شهروند ارتقا دهد.
امام موسی صدر هویتبخشی به شیعیان لبنان و درنتیجه، بهرسمیت شناختهشدن آنها بهمنظور گفتوگو و ساختن و ارتقای مای لبنانی را در سه حوزه دنبال میکند: ۱. وضعیت مادی و زیست شیعیان با تشکیل مؤسسات خیریه و کاریابی؛ خصوصاً برای زنان و دختران؛ ۲. حوزۀ آموزشی و فرهنگی با تشکیل مؤسسات آموزشیپرورشی و مراکز فرهنگی اعماز مدرسه و دانشکدۀ علوم و مطالعات اسلامی؛ ۳. حوزۀ سیاسی با بهکارگیری روشهای سیاسی.
بنابراین امام موسی برعکس آن نگاه کلاسیک در سنت تشیع که دولت را تا زمان آمدن مهدی(عج) غصب میداند، نهتنها قدرت را بایکوت نمیکند؛ خواهان مشارکت و سهمخواهی در قدرت است. نهفقط برای اینکه شیعه مقامی پیدا کند؛ بلکه برای اینکه لبنان متحد شکل بگیرد. از همین روست که دوگانۀ سیاسی امر خیر و امر کلان یا امر سیاسی و امر اجتماعی هم در سنت امام موسی صدر به موازات هم پیش میروند.
او برای حل مسائل، مسئلۀ خاص را ذیل مسئلۀ عام میبیند و مسئلۀ عام را مسئلۀ تکتک اجزای تشکیلدهندۀ این پازل لبنانی میکند و بهاینترتیب است که ایشان حتی برای پیشبرد منافع فرقهای خودش، نگاهی فرافرقهای دارد و میداند که باید از دیگران کمک بخواهد تا این پازل «ما» درستتر شکل بگیرد. راهکار امام صدر برای حل تعارض لبنانیها و فلسطینیها همین بود. در میدان جهانی هم تلاش میکند به شیعیان بفهماند که چگونه نگاه کنند و بعد با جهان تسنن نهفقط بحث وحدت اسلامی، بلکه بحث تقریب و حتی متحدالشکلکردن شعائر اسلامی را پیش میکشد. با دیگر ادیان و با مدرنیته وارد گفتوگو میشود.
نکته مهم دیگر دیالکتیک و تضاد بین امر جهانی و امر محلی یا بومی است. مدرنیته با نفی بومها و قومیتها پیش رفت و سعی کرد الگویی خطی از ترقی عرضه کند. اما پس از به پرسش گرفته شدن مدرنیته، اعادۀ حیثیت از هویتها و لوکالها و بومیها و خویشتنها و بحث بازگشت به خویشتنها مطرح میشود. ولی بعداً پستمدرنها که سردمداران نقد مدرنیتۀ تکالگویی هستند، از جهانشمول مشکوکی سخن میگویند و در پایان قرن بیستم، با نمای دیگری روبهرو میشویم؛ بهاینصورت که جا برای بومها وتشخصهای هویتی و فرهنگی و خردهفرهنگها باز میشود؛ ولی با فقدان هرگونه اجماعی. لذا هیچ گفتوگویی وجود نداشت؛ چون هیچ نقطۀ اشتراکی نبود.
در نزاع آشکار و خاموش هویتها و در رفت و برگشت بین امر بومی و جهانی، مدرنیته و پست مدرنیته و… موسی صدر مفهومی تعادلی در هویت ایجاد میکند. او نشان میدهد که میشود به مای انسانی و جهانی احساس تعلق کرد، بدون حذف دلبستگی و استقلال فرهنگی و بدون اینکه دچار دو خطر شد: یکی خطر متحدالشکلسازی و دیگری، خطر تبدیلشدن به موجودی زندانی و در بند هویتی که هنوز صورتبندی نشده است.
ما در خوانشهای تاریخیمان معمولاً تلاش میکنیم درس بگیریم؛ ولی هربار آنها را شبیه وضعیت خودمان میکنیم. روی چهرۀ تساهل و مدارا و گفتوگو و صلح و آشتی امام موسی صدر بسیار تأکید میشود؛ درحالیکه امام موسی صدر بهوقتش برخورد نظامی هم میکند. ما میخواهیم امام موسی صدر را شبیه خودمان کنیم؛ درحالیکه جذابیت امام موسی صدر در تعادل راهبردی رفتار فردی و اجتماعیاش است، نه در یکپارچهسازی آن. امام موسی صدر فراتر از نوستالژی است. او بین تضادها و دوگانهها تعادل برقرار میکند.