نسبت رواداری و مدارا در تجربۀ سیاسی امام موسی صدر
دکتر محمدمهدی مجاهدی
مواجهۀ امام موسی صدر با سیاست، مواجهۀ فیلسوف یا نظریهپرداز سیاسی نبود. او سیاست را زندگی میکرد و در مقام رهبر ناچار بود دائماً تراز عمل سیاسی را با مجموعهای از ارزشهای سیاسی که به آنها باور داشت، تنظیم کند. او این فرصت را نداشت تا نظریهپردازانه به مسائل سیاسی فکر کند. او رهبر مؤسس بود؛ به این معنا که توانست با زندگی متفاوت سیاسیاش شیوۀ زیست سیاسی اجتماعی جدیدی را تأسیس کند؛ منتها این تأسیس در مقام تجربه و عمل بود، نه در مقام نظر.
تجربۀ سیاسی امام صدر دو ویژگی دارد: اولاً، اصیل است؛ یعنی او در صدد تکرار تجربۀ راهبران سیاسی معاصرش نبود؛ ثانیاً، ارتباط مستقیمی داشت با مسائل واقعی مردم و جامعهای که ظرف عمل سیاسی او بود. این دو ویژگی سبب میشود که منبعی پرمایه از الگوها و نظریهها در اختیار داشته باشیم و باید این منبع را استنطاق کرد تا به زبان بیاید.
در نظریههای سیاسی ما سه پرسش اصلی داریم:
- خیرات عمومی چهها هستند؟ خیرات عمومی ارزشهایی هستند که در زندگی جمعی ما هم باید مبنا قرار بگیرند و هم باید دائماً درجات بالاتری از آنها تضمین شود.
- چه منابعی را باید برای تضمین و تأمین خیرات عمومی تخصیص دهیم و از کجا باید منابع را فراهم کنیم و به چه نسبتی باید تخصیص دهیم.
- بازتوزیع منافع جریان یا گردش قدرت چگونه است. پاسخ به این سه پرسش همۀ آن چیزی است که در نظریههای سیاسی به آن پرداخته میشود.
مفهوم عدالت در ذیل خیرات عمومی باید بررسی شود و رواداری و مدارا دو شاخصه از مفهوم عدالت هستند. بررسی دو مفهوم رواداری و مدارا گامهای آغازینی است برای شناخت نظریۀ سیاسی تراز تجربۀ امام صدر.
در تشخیص خیرات عمومی در هر جامعه دیدگاههای رقیبی وجود دارد و معمولاً یکی از این دیدگاهها به قدرت میرسد و دیدگاههای دیگر مرجعیت خود را از دست میدهند. پرسش از رواداری و مدارا از همینجا مطرح میشود: قدرتِ فائق با حاشیه راندگان چی میکند؟ یک پاسخ این است که قدرت فائق اگر میخواهد هزینههای اعمال قدرت خود را کم و تحملپذیر کند، باید با این به حاشیه راندگان مدارا کند. در واقع، این مدارا اخلاقی هژمونی است. در برابر این مفهوم، مفهوم دیگری شکل میگیرد، بهنام رواداری. رواداری دیگر تحمل از سر اجازه دادن نیست، بلکه تحمل احترامآمیز است. این تحمل از سر اقتدار بر به حاشیه راندگان نیست، بلکه از سر احترام به تفاوت است و باور به اینکه این تفاوتها منشأ و زمینۀ پیشرفت است.
حال باید ببینم تجربۀ سیاسی امام صدر در خصوص به رسمیت شناختن دیگران و اهل مدارا یا رواداری بودن چیست. گرچه امام صدر دربارۀ این پرسشها سخنی نگفته است، میتوانیم تجربۀ ایشان را به سخن وا داریم.
اصالت دادن به تکثر یکی از روشها و بینشهای امام صدر است. او در جامعهای متکثر زندگی میکرد و چارهای جز مدارا نداشت. اما او فراتر از این رفت و نفس این تکثر را قدر میدانست. این رویکرد دیگر نتیجۀ واقعیتِ جامعۀ متکثر لبنان نیست، بلکه تصمیمی استراتژیک و اخلاقی است. بر همین مبنا، وجود فرقههای لبنان را دریچۀ تمدن تلقی میکند.
امام موسی صدر کنار مفهوم دولتِ دینی، دولتِ آسمانی را معرفی میکند و میان آن دو تمایز قائل میشود. مقصود او از دولت آسمانی دولتی است که از موضع یک فرقه فاصله میگیرد و همه را مساوی میبیند. او وظیفۀ دولت و قدرت سیاسی را این نمیداند که بگوید چه کسی را بیشتر دوست دارد؛ بلکه این است که همه را به رسمیت بشناسد، خصوصاً آنهایی را که کمتر دوست میدارد. این سخن بدین معناست که قدرت باید به حاشیه راندهشدهها را به رسمیت بشناسد.
اینها نشانههایی است برای اینکه دریابیم تجربۀ امام صدر چه غنایی دارد. اگر این سخنان و تجربه را صورتبندی کنیم، میتوانیم یک نظریه یا چند نظریۀ رقیب از تجربۀ او استخراج کنیم.