حمید قزوینی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ شفاهی
کتاب «من و آقا موسی»، در برگیرنده خاطرات مرحوم آیتالله عبدالجلیل جلیلی، نخستین چراغ گروه تاریخ شفاهی موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر بود و البته نباید فراموش کرد که در هر کسب و کاری، چراغ نخست مهم است.
دیدارهای ما با آقای جلیلی در حالی انجام شد که او با وجود برتریهای علمی و خانوادگی و سابقه طولانی در همراهی با انقلاب و خدمت به روحانیت و مردم، به دلیل برخی سوء تفاهمها و تندرویهای روزهای اول انقلاب، مجبور به حاشیه نشینی و دوری از قیل و قالهای سیاسی شده بود و پیر و ناتوان در کنج خانه روزگار را سپری میکرد.
فضاسازیهای مسموم تا آنجا پیش رفته بود که موسسات مختلف تاریخنگاری با امکانات گسترده مالی، انگیزهای برای ضبط خاطرات آن مرحوم نداشتند و حتی وقتی قرار شد با حمایت و مشارکت امام جمعه محترم کرمانشاه، مراسم رونمایی همین کتاب برگزار شود، برخی افراد مانع آن شدند.
به رغم اینها خاطرات آقای جلیلی، مخاطب خود را به دست آورد و در چند محفل مرتبط با تاریخ شفاهی نیز مورد توجه قرار گرفت.
جالب اینکه پس از مدتی دو ناشر فعال در حوزه تاریخ معاصر، تصمیم گرفتند نسخه کاملتری از خاطرات آن مرحوم منتشر کنند که اجل مهلت نداد و آیتالله جلیلی رخ در نقاب خاک کشید.
اینها نشان میداد چراغ نخست گروه، تا چه اندازه با برکت بوده است.
به گمان من با آنکه محتوای کتاب، کم حجم و موجز است، اما چون از دل برآمده، بر دل هم مینشیند و مخاطب را نه تنها با گوشههایی از تاریخ معاصر که با تصویری واقعیتر از زندگی راوی و فضای صمیمی میان دو دوست آشنا میکند، تصویری که توانست بخشی از تنگنظریها درباره مرحوم جلیلی را اصلاح کند.
اینها همه برکت همان رفاقت دیرین با امام موسی صدر بود.
اصلاً هرجا نشانی از امام موسی صدر به میان میآید تنگنظریها رنگ میبازد.