دین شناسی امام موسی صدر
سخنران: رضا بابایی
چرا مسئلۀ دینشناسی از نگاه امام صدر مهم است؟ این سؤال را میتوان از سه جهت بررسی کرد. در اینجا جهت سوم را بحث خواهم کرد.
نخست: آقای صدر یکی از رجال ممتاز حوزه است. او نزد اساتید بزرگ حوزه تلمذ کرده است و همبحثانش نیز از بزرگان حوزه هستند. او از جایگاه و پایگاه رفیع حوزوی به این نوع دینشناسی رسیده است. تأکید مرحوم سید عبدالحسین شرفالدین بر حضور امام صدر در لبنان حاکی از اعتماد ایشان به اوست.
دوم: در آثار امام صدر با نواندیشی، خوشفکری و افقگشاییهایی در تحلیلهای دینشناختی مواجهیم که در دهههای ۳۰ تا ۵۰ کاملاً تازه و نو محسوب میشوند.
سوم: زمانۀ امام موسی صدر یعنی دهۀ ۳۰ و ۴۰.
تاریخ جوامع اسلامی را میتوانیم به دو دوره تقسیم کنیم: دورۀ سنت و دورۀ عصر جدید و تجدد. برخی معتقدند عصر جدید با تفاوتهایی، در واقع ادامۀ سنت است. اما عصر جدید ادامۀ سنت نیست؛ بلکه به معنای واقعی یک دگرگونی رخ داده است.
ویژگی دورۀ سنت که حدود ۱۲ قرن به طول انجامید، یکپارچگی آن است. در این ۱۲۰۰ سال تحول مهمی در هیچ حوزهای مشاهده نمیشود؛ از علوم و طب و فیزیک و شیمی و زیست، سبک زندگی، لباس، وسایل نقلیه، اولویتها و … . ادیان و متون منسوب به ادیان نیز در دورۀ سنت شکل گرفت و متون دینی ما آغشته یا آراسته به امر عرفی است.
بعد از جنگهای ایران و روس و تلاشهای عباسمیرزا و امیرکبیر و مشروطه، ما وارد دورۀ جدید شدیم؛ دورهای که در آن عرفیات تغییر کرد. متون دینی که پیشتر شامل عرفیات و شرعیات هماهنگ بود، با عرفیات جدید تعارضهایی پیدا کرد. تعارض دین و علم؛ که امام موسی نیز به آن اشاره میکند. تعارض دین و عقل، و اکنون تعارض دین و سبک زندگی و حقوق و آزادی است؛ و این تعارضها همیشگی است. بنابراین، متون دینی هم شامل امر عرفی و هم امر شرعی است و تفکیکشان بسیار مشکل است.
در این دو دوره، دو گذار داریم که آقای موسی صدر در یکی از این گذارها نقش مهمی دارد.
یک: گذار گفتمانی که آقا موسی در آن بسیار مؤثر است و آن عبور از دورۀ سنت و ورود به عصر جدید است؛ یعنی غلبۀ گفتمان آزادی و حقوق بشر که در دورۀ سنت وجود نداشت. سخنان، مصاحبهها، سخنرانیها و فتواهای عملی امام موسی صدر به این گذار گفتمانی کمک کرد.
دو: گذار ساختاری. در این گذار جامعه به لحاظ فکری و گفتمانی به نتایج، محتوا و معنایی میرسد، اما قالبی برای آن معنا یافت نمیکند. زیرا قالبها و نهادهای جامعه مانند مساجد، شعائر، مناسک، مراسم و شیوههای گردهمایی که متعلق به دورۀ سنت است حاصل گفتمانی هستند که متعلق به ۱۲۰۰ سال پیش است و به شدت در مقابل گفتمانهای نو یعنی آزادی و حقوق بشری میایستند. درحالی که دین این ظرفیت را داشت که هم در گذار گفتمانی و هم در گذار ساختاری دست انسان را بگیرد و با کمترین هزینه عبور دهد.
امام موسی صدر، در میانۀ این دو گفتمان هم پایی استوار در سنت داشت و هم دستی توانا در گفتمانهای جدید و نواندیشی و روشنفکری. او سنت را میشناخت و از خاندانی با گفتمان سنتی ریشهدار و معتبر برخاسته بود و هم با مطالعات و تأملات جدید به خوبی نقشۀ آینده را ترسیم میکرد. اگر تفکر و اندیشه ایشان پیگیری میشد، دوران گذار گفتمانی و گذار ساختاری را با هزینۀ کمتری طی میکردیم. برخی عبارات و جملات ایشان متعلق به همان گفتمان سنت است، اما ایشان طرفدار دین حداکثری یا دین حداقلی نیست. او قائل به دین اوسط است؛ یعنی معتقد است که ما باید تمدن جدید را بازسازی کنیم. اما این که بر ضد تمدنهای جدید و معاصر هم گاهی باید اقداماتی کنیم، در عبارات ایشان موجود است. یا از همه مهمتر اینکه اسلام هم اقتصاد دارد و هم سیاست و اجتماعیات، که همان دین حداکثری است.
آقا موسی چیزی را نمینوشت، بلکه عمل میکرد؛ مانند قائل بودن به طهارت اهل کتاب. این موضوعها در عالم دینشناسی جرأت و مناعت و شجاعت میطلبد. تحمل تفاوتها یکی از ویژگیهای آقا موسی است.
امام موسی صدر تعبیری با عنوان «اسلام قرآنی» دارد و برای ایشان ترم یا کلیدواژه است. چرا ایشان میگوید اسلام قرآنی؟ اساساً در دینشناسی سنتی، روایات مهمتر از قرآن است. در دورۀ گذار گفتمانی توجه به قرآن اتفاق بسیار مهمی بود، هرچند این توجه برای مدتی خام صوری بود. تا زمانی که دینشناسی با محوریت متن است، ولو آن متن قرآن باشد، تحول نمیپذیرد. آقای صدر میگوید اسلام همان قرآن است. در دوران سنت، غلبه و هژمونی با روایات بود، قرآن تنها کتاب تجوید و قرائت و ثواب بود و روایات منبع اصلی دینشناختی بود. این موضوع علتی جامعهشناختی دارد و آن این که ما هویتمان را از روایات گرفتهایم. قرآن ملک مشاع و مشترک میان همۀ فرق، مذاهب و ملتهای مسلمان است، اما قرآن هویتبخش نیست چون مشترک است. اما روایات خاصِ ماست، به همین سبب به ما هویت میبخشد.
آقا موسی، درد انسان داشت، نه درد هویت، بنیانگذار گفتوگوی ادیان بود، نه جنگ ادیان. او کوشید آن مساحت مشترک را آباد کند. مساحت مشترک کجا بود؟ قرآن. او به روایات بیاعتنا نبود و در آثارش عشق به ائمه و اهل بیت مشاهده میشود. آقا موسی، بسیار بر وجوه مشترک تاکید دارد؛ همه میگفتند زیارت، ایشان میگفت حج؛ البته که کسی با زیارت مخالف نیست، اما نباید زیارت جای حج را بگیرد.
قرآن دو گونه سخن دارد: سخنهایی که گفته است که چگونه باشید و با یکدیگر چگونه رفتار کنید. و سخنانی که قرآن نگفته است. قرآن در مورد موضوعاتی سخن نگفته است، مطالب و موضوعاتی وجود دارد که در قرآن نیست ولی همۀ دینداری ماست. قرآن گفتمان و فضا و تاریخ است. تفاسیر آقا موسی از برخی سورههای قرآن نیز همین ویژگیها را دارد. تفاسیر ایشان نکات سستی نیست که ماهیتاش به روایت ضعیفی در نورالثقلین وابسته باشد. فرد سخنوری در جایگاه آقا موسی نمیتوانست هر چیزی را بگوید و بنویسد. تأکید ایشان بر مشترکات در دههی ۳۰ و ۴۰ در حد نبوغ بود.
انواع دین شناسی
ما دو گونه دینشناسی داریم:
نوع اول، عالم و مجتهد در متون جستوجو، زیست و زندگی میکند و سرشار میشود. قرآن و روایات و تاریخ را میخواند و از طریق مطالعه و مؤانست و ممارست با این متون به باورها و دغدغهها و حساسیتهایی میرسد. سپس، در جامعه، به مردم میگوید که این گونه باشید و آن گونه نباشید.
نوع دوم، عکس نوع اول است. دین شناس در میان مردم است و دردها و بیچارگیها و رنجهای انسان را میبیند. بعد از اینکه رنج انسان را دید و دردها و طعم گرسنگی و فقر و تبعیض و ظلم را چشید، سراغ متون میرود و برای آن دردها درمان مییابد.
۹۰ درصد مجتهدین و فقهای ما از نوع اول هستند؛ از متون به سوی جامعه میروند. آقا موسی میگوید ما ببینیم انسانها چه مشکلی دارند، و پس از آن برای این مشکل قرآن چه دوایی دارد.
وظیفۀ دین، بالاتر از عقل است. برخی فکر میکنند اگر بگویند دین سیاست و حکومت دارد، به دین ابهت و عظمت دادهاند. اگر بگوییم دین وظیفهاش اخلاق است، میگویند میخواهید دین را محدود کنید.
مولانا در مثنوی، دفتر چهارم از زبان پیامبر نکتهای را نقل میکند، که مرا به یاد آقا موسی میاندازد. مولوی میگوید که پیامبر گفت من تا این اسب امت را زین کنم، رهوار کنم، اهلی کنم، لگدها خوردهام. بعد مولوی میگوید: هر کجا باشد ریاضتبارهای، از لگدهایش نباشد چارهای. همه جا کسانی هستند که توحش دارند و باید اهلی شوند. لاجرم اغلب بلا بر اولیاست، که ریاضت دادن خامان بلاست. این است که اکثر بلاها برای اولیاء و برای انبیاء است چون سروکارشان با خامان است که نیاز به ریاضت دارند.