درآمدی بر قرآن شناسی امام موسی صدر
سخنران: دکتر مهدی مهریزی
یکی از بحثهای یک و نیم قرن اخیر در جهان اسلام، مسئلۀ بازگشت به قرآن برای مقابله با جهل و ستم و فقر و جبران عقبماندگیهای تمدنی است. با این دغدغه، گروهی در حوزۀ فعالیتهای اجتماعی به مطرحکردن قرآن پرداختند و عدهای بر ضرورت رهاسازی قرآن از قیدوبند فلسفه و کلام و عرفان و تصوف و علوم دیگر تأکید کردند و خود قرآن را کلید فهم قرآن دانستند. مسئلۀ بازگشت به قرآن راهکاری برای خارج کردن قرآن از مهجوریت بوده است. در نوشتههای امام موسی صدر، بهصورت خاص، تعبیر «بازگشت» به قرآن دیده نمیشود؛ اما عمل ایشان عمل قرآنی است.
امام موسی صدر، به تعبیر رایج آن، مفسر قرآن یا پژوهشگر و محقق علوم قرآنی نبوده است. ولی عالمی دینی است که به مرجعیت علمی و معنوی قرآن باور و در صحنۀ عمل و زندگی با قرآن تعامل داشته است. مدل بهرهگیری امام موسی صدر از قرآن مانند مدل خود قرآن است که در عمل نازل شده است. در مطرحکردن دانشهای دینی دو رویکرد مطرح میشود: رویکرد آکادمیک و رویکرد رسالی.
در رویکرد نخست میگویند که دانشها نباید ایدئولوژیک باشد، یعنی گوینده یا مدرس نباید از قبل خطی را دنبال کند؛ اما این به معنای نفی رسالت علم نیست. مشخصاً در تفسیر قرآن و تعامل با آن که اولین مصدر و منبع دینی و مذهبی ماست، اگر نگاه رسالی نداشته باشیم، کار کاملاً آکادمیک میشود و این نگاه قرآن را از کارکرد خود دور میکند. نگاه امام صدر در تفسیر قرآن، نگاهی رسالی و تفسیر در صحنه عمل است. در سخنان ایشان همه مستند به آیات قرآن است.
در دورۀ معاصر در مبحث مکاتب تفسیری یا جریانشناسی تفسیری به بررسی خاستگاه فکری مفسران پرداخته میشود. میتوان تفاسیر قرآن را بر اساس پایگاه معرفتیِ مفسر دستهبندی کرد؛ یعنی مفسر بهاستناد کدام پایگاه معرفتی میخواهد قرآن را تفسیر کند: عقل یا عرفان یا روایات.
موضوع دیگر این است که مفسر چه گرایشی دارد. گاهی گرایش مفسر فقه است، گاهی کلام است، گاهی مسائل اجتماعی است و گاهی به مسائل ادبی توجه میکند. موضوع اول ناظر به این امر است که مفسر در تفسیر به چه چیزی استناد میکند و موضوع دوم ناظر به گرایش مفسر است. بخش اول را روشهای تفسیری و بخش دوم را گرایشهای تفسیری تلقی میکنیم.
امام صدر در روش بیشتر به تفسیر قرآن با قرآن متمایل است. اما گرایش تفسیری امام موسی صدر، طبعاً، اجتماعی است. و مشخصاً الگوی تفسیر ایشان از نوع تفسیر رسالی یا تفسیر هدایتی یا تفسیر زنده است؛ نه صرفاً آکادمیک. تفسیر رسالی امام موسی صدر عناصری دارد که از این قرار است:
- فهمپذیری همگانی قرآن؛ در این نگاه، به شرط آنکه مقدمات اولی و طبیعی فهم قرآن فراهم شود، راه فهم قرآن برای هر کس، بهاندازۀ ظرفیتش، باز است.
- اعتقاد به مرجعیت قرآن؛ امام موسی صدر معتقد است که مرجع اصلی دین قرآن است و چیزهای دیگر باید در پرتو قرآن مطرح شود.
- فهم عصری از قرآن؛ ما باید قرآن را با توجه به اوضاع زندگی و زمانۀ خود بفهمیم و مصداقها، نمونهها و تطبیقهای عصری و امروزی آن را استخراج کنیم.
- توجه به تفاوت قرائت و تلاوت قرآن؛ قرآن «قرائت» را به همه نسبت میدهد: «فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن/ مزمل، آیه ۲۰» (هر مقدار میتوانید قرآن بخوانید)؛ اما «تلاوت» یا برای پیغمبر(ص) به کار رفته است و یا بهشکل فعل مجهول و هیچوقت به همۀ مردم نسبت داده نشده است. قرآن به خواندن ساده تلاوت نمیگوید. تلاوت انتخابی است که رهبر و عالم برای جامعه و پیروانش انجام میدهد. کار امام موسی صدر، یعنی تفسیر هدایتی، تلاوت است.
- اعتقاد به لایههای مختلف معنایی؛ قرآن یک لایه و یک سطح ندارد؛ بهتناسبِ آن کسی که در حالِ آشنایی با این کتاب است، سطحهای مختلف دارد. سرّ نوبودن قرآن و اینکه در هر زمان میتوان از آن برداشتهای جدید کرد، این است که باید لایههای مختلف داشته باشد.
روش امام موسی صدر در مواجهه با قرآن تعاملی است و این رویکرد را میتوان در در قالب دو ویژگی جمعبندی و خلاصه کرد: ۱. فهم عصری؛ ۲. اعتقاد به قرآن بهمنزلۀ کتاب عمل.
۱. فهم عصری از قرآن
داشتن فهم عصری از قرآن بهمثابۀ خوانشی از فهم قرآن، سه رقیب دارد که خوانشهای دیگرِ فهم قرآناند: ۱. فهمپذیرنبودن قرآن برای عموم؛ ۲. فهم جامدانه از قرآن؛ ۳. فهمهای رمزی و اشارهای.
صورت سوم فهم رمزی است. امام موسی صدر در مقدمهشان بر کتاب تاریخ فلسفۀ اسلامی هانری کربن، روش رمزی کربن در تفسیر را ناپذیرفتنی تلقی میکند. از نگاه امام صدر برای فهم قرآن باید دو حد را رعایت کنیم: «حد نخست، مدلول کلمه و معنایی است که کلمه در آن استعمال شده است؛ خواه حقیقت باشد، خواه مجاز و خواه کنایه. نمیشود کلمه را تفسیر کرد، مگر در حدود مضمون و مدلول آن.» یعنی در معنای قرآن نمیتوان از چارچوب متعارف فهم خارج شد و اگر از این حد تجاوز شود، کلمه به رمز و دلالت وضعی به دلالت عقلی بدل میشود. حد دوم «سطح شناخت متکلم و مقصود او از تکلم و کلام» است. یعنی «ما نمیتوانیم کلام شخص را به معنایی که نمیداند یا به حقیقتی که به آن دست نیافته است، تفسیر کنیم.»
عناصر فهم عصری
اولین عنصر فهم عصری این است که «مسئلهمحور» است؛ یعنی مسئلهای امروزی داریم که میخواهیم آن را از قرآن بفهمیم.
عنصر دوم «اعتقاد به لایههای معنایی» است؛ یعنی معتقد باشیم که این کتاب لایههای معنایی دارد.
عنصر سوم «آگاهی به زمان و حاضر در زمان بودن» است. کسی که عالم به زمان و حاضر در زمان نباشد و دنیا و انسان امروز را نشناسد، نمیتواند فهم عصری از قرآن داشته باشد؛ زیرا مسئلههایش همان مسئلههای گذشته است.
با عنایت به آثار امام صدر، برای رسیدن به فهم عصری از قرآن و البته دوری از نگاه رمزی و تفسیربهرأی، این راهکارها استخراج میشود:
- باید به ساختار قرآن توجه داشت. این کتاب محکم و متشابه دارد و اگر کسی بخواهد تفسیری از آیات این کتاب ارائه دهد که در این ساختار قرار نگیرد، دیگر فهم او عصری نیست.
- گویندۀ کلام قرآن خداوندی است که عالم مطلق است. بر این اساس، هرچیزی میشود از کلام او برداشت کرد؛ بهشرطی که ساختار زبانیْ آن را تأیید کند. پس برای فهم عصری قرآن، شخصیت گوینده و ساختار زبان عربی باید در این فهم رعایت شود.
۲. قرآن؛ کتاب عمل
ویژگی دوم روش امام موسی صدر در تعاملش با قرآن این است که قرآن را کتاب عمل میداند. پژوهش قرآن بهمنزلۀ «مقدمه» مواجهه با قرآن موجه است. اما قرآن باید کتاب زندگی باشد. عمل هم بدین معنی است که قرآن در انسان و در بینش او تأثیر بگذارد. در نگاه تفسیری امام صدر ایمان به غیب کارکرد اصلی دین و دینداری در زندگی آدمیان است. در کنار ایمان به غیب، نماز مطرح میشود که نگهدارندۀ آن هم هست.
بیشتر مفسران پاداشها و کیفرهای مذکور در آیات را به آخرت نسبت میدهند و پاداشها و کیفرهای اخروی معنی میکنند. در فهم عصری امام صدر از قرآن، افزون بر این، مانعی ندارد که پاداشها و کیفرها را ناظر به دنیا هم بدانیم. برای مثال میتوان به تفسیر ایشان از انفاق و کارکرد آن در زندگی این دنیایی اشاره کرد.
شاید بتوان «کتاب عمل دانستن قرآن» را دستکم در سه سطح معنا کرد: به آموزههای قرآن عمل کنیم؛ قرآن را تراز دانشهای اسلامی بدانیم؛ و سطح سوم و بالاتر، اینکه از قرآن ایده بگیریم؛ یعنی افقهای بازتر و دید وسیعتر به زندگی و جهان و انسان را از قرآن بگیریم. سطح اوّل عمل بهمعنی رفتار و سطح دوم عمل بهمعنی اینکه قرآن باید در حوزۀ دانشهای دینی محور باشد و سطح سوم ایدهگرفتن از قرآن است. یکی از مفاهیمی که میتوان از قرآن ایده گرفت، نوع مواجهه صحیح در گفتوگو؛ الزامات آن، حد و مرز آن و نحوه آن است.
با نظر به روش و گرایشِ تفسیری امام صدر و مواجهۀ او با قرآن نمونههای در خور تأملی در تفاسیر ایشان دیده میشود که برخی از آنها از این قرار است:
- تفسیر آیات ابتدایی سورۀ عبس
مشهور اهلسنت این است که عَبَسَ وَ تَوَلَّى أَن جَاءَهُ الْأَعْمَى خطاب به پیامبر است و مشهور مفسران شیعه خطاب را متوجه غیرپیامبر میدانند.
امام موسی صدر میگوید که ما به انسان نیاز داریم. این نخستین و مهمترین نیاز است. ما باید انسان به دست آوریم و مهمتر از بهدستآوردن دیگران، بهدستآوردن خویش است. همۀ ما در معرض خطر هستیم. سپس با یادآوری این آیه متذکر میشود که قرآن از پیامبر تند و صریح انتقاد میکند. در برداشت امام صدر، پیامبران نیز تحت تربیت خداوند هستند و قرآن برخی مطالب را بیان کرده است تا انسانها پیامبران را بت نگیرند.
- آیات اول سورۀ اسراء: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِی»
ایشان این آیه را اینطور معنا میکنند که مسجدالاقصی نماد ادیان گذشته است. مهد و خاستگاه پیامبران پیشین است. موسی و عیسی و ابراهیم خاستگاهشان این مکان بوده است. مسجدالحرام نماد اسلام است. این آیه میخواهد پیوند اسلام را با ادیان گذشته نشان بدهد.
- تفسیر سورۀ ماعون
در نگاه ایشان، سورۀ ماعون نشاندهندۀ نوعی دینداری است. ما نوعی دینداری رایج داریم که از آن به دینداری مناسکی تعبیر میکنم. ما معمولاً در دینداری، افراد را با دینداری مناسکی معرفی میکنیم. ایشان دربارۀ سورۀ ماعون میگوید که این سوره با این نگاه رایج مبارزه میکند. دینداری واقعی آن شکلی از دینداری است که علاوه بر التزام به مناسک دینی، انسان مسئولیت اجتماعی را احساس کند. لذا بیستوچند بار در جاهای مختلف به این سوره پرداختهاند.
- تفسیر سورههای فلق و ناس
ورود ایشان به این دو تفسیر و طرح موضوع طلسم و بردشتهای نغز اجتماعی ایشان از مفاهیمی مانند وسوسههایی که جوامع و انسانها را از درون تهی میکند، بسیار تأملبرانگیز است.
- تفسیر «الله»
ایشان بیان میکنند که خدا در فرهنگ ادیان بر اساس نگاه جوامع، سیری صعودی داشته است. خدا در جامعۀ یهودی «یَهُوَه» خوانده میشد، بهمعنی شاهنشاه و پادشاه. خدا در فرهنگ مسیحی پدر است: مهربان است، رحیم است و با عطوفت به خانوادهاش رسیدگی میکند. اما خدای اسلام الله است؛ نهفقط پادشاه است و نهفقط پدر؛ بلکه چیزی فراتر از همۀ اینهاست. این نشاندهندۀ سیر تکاملی جوامع انسانهاست که چه تلقیای از خدا داشتهاند. معمولاً جوامع ابتدا دنبال فردی قدرتمند میگردند تا اوضاع را بهسامان کند. در سطحی والاتر، انسانها به مهربانی و عطوفت و زیر چتر کسی رفتن نیاز پیدا میکنند. اما خدایی که اسلام مطرح میکند، الله است. همۀ خوبیها در او وجود دارد.