حورا صدر، در نشست آزادمرد،بزرداشت سی و یکمین سالگرد درگذشت سید رضا صدر، برادر امام موسی صدر، نامه ای از وی خواند. این نامه در جواب نامه ای که حورا صدر به عمویش نوشته بود، نوشته شده است و تاریخ آن، یک سال بعد از ربوده شدن امام موسی صدر است.

متن نامه به این شرح است:
بهنام او
نور چشم عزیزم!… نامهات رسید بوسیدم و بوئیدم؛ بوی تو را میداد و خوی تو را داشت.
امید است که خودت و مامان و حمید و ملیحه خوش باشید و همگی به سلامتی به سر برید و در برابر ناملایمات روزگار نیرومند و پایدار بمانید و خم به ابرو نیاورید. شاعر عرب میگوید:
یَتَجَلَّدی لِلمَشاتِمینَ أَحیـنَ أُفَضِّعُ
إتّی لِبَیتِ الدَّهرِ لَا أَتَضَعْضَعُ
به طوری که اطلاعی به ما رسیده بابا هم در زندان قذافی همین تصمیم را گرفته است که در برابر تلخیها و کژیها پایداری کند و خم به ابرو نیاورده، شکستناپذیر باشد؛ به طوری که به وسیله پاره ای از هیپنوتیژرها به ما خبر رسیده حال بابا بحمدالله خوب است و اکنون شیخ محمد یعقوب و عباس بدرالدین را نزدش آوردهاند و پس از جدایی دراز فعلاً سه نفری گرد هم جمع شدهاند و خـود این حادثه نوید سلامتی و آزادی نزدیک خواهد بود.
نمیدانم فردی که از اُمل با مجلس به سوی پاریس رفت چه کرد و آیا نتیجهای به دست آمد، إنشاءالله ارمغانِ خوبی به همراه آورده باشند.
خدمت مامان سلام مرا برسان و از جانب من بگو بایستی در این حادثه دردناک قوی باشی، نیرومند باشی. اینها کلاسهایی است که در مدرسه اجتماع برای هر کس میباشد و کلاسی و تعلیمات هرکس به نوعی است. بایستی مقاومت به خرج داد تا بتوانیم از این آزمایش موفق بیرون آمده و در این اجتماع سربلند باشیم. بگو بایستی کمترین تزلزلی به خود راه ندهید و در برابر شداید و سخنیهای روزگار همچون کوه آهن استوار بوده «إنَّ رَبَّکَ لَبِالمِرصادِ». حسن قضیه این است که خدا میبیند و میداند و انتقام خواهد کشید.
عازم بودم که برای ایام نوروز بدان دیار سفری کرده باشم ولی ممنوعالخروج هستم. چون در بازگشت از سفر اخیر چهارصد دلار امانت همراه داشتم، مأموران در فرودگاه خواستند از من بگیرند من هم ندادم تا خدا چه خواهد.
به خانه ربّاب سلام مرا برسـان و بگویـد از حالات خـودتان برای ما بنویسید. بگویید تلفن کنید؛ چون ما نمیتوانیم تلفن کنیم.
از صدری جون دو – سه روزی است خبری ندارم.
دکتر چمران از اهواز به تهران دو روزی آمد و بزودی بازگشت.


