یادداشتی از فاطمه صدرعاملی، خواهرزاده امام موسی صدر
رفتن بانو «پروین خلیلی» که همسرداییام بود و بسیار به او نزدیک بودم، برایم غمانگیز است مرور خاطرات و نوشتههایش او را زنده نگه میدارد شاید کمی آرامم کند. (متن یادداشت اول را اینجا بخوانید.)
نوشتههای او برایم بخشی از شیرینترین یادآوریهای اوست. اینجا بنا دارم یکی از نامههای او را مرور کنم که بیانی صمیمی و ساده دارد و روایتی است از زندگی، مثل همان جمله به یادماندنیاش که روزی به من گفت: «به فکر زندگی کردن هم باش». او بانوی زندگی در سختی بود. بانوی امید و انتظار، و نامه زیر گویای صمیمت و وفا و مهربانی اوست.
متن نامه پروین خلیلی را که ۱۳ فروردین ۱۳۴۷ به اینجانب نوشته شده، میخوانید:
فاطی عزیزم قربون تو! سلام گرم و مشتاقه مرا از این راه دور بپذیر.
سعادت و موفقیت و سلامتی تو را در این سال جدید و تمام سالها از خداوند متعال خواهانم و امیدوارم بزودی زندگی جدید و شیرین و آرام خود را که خیلیها انتظارش را دارند شروع کنی و همیشه شاد و خوش و خرم باشی.
خدا میداند چقدر آرزوها برایت دارم و بیشتر اوقات بفکر تو هستم چقدر دعایت میکنم. نامه عزیزت را هفته گذشته دریافت کردم بسیار خوشحال و مسرور شدم و خیلی از تاخیر جواب معذرت میخواهم. چون چند روزی کسالت داشتم حالا بحمدالله حالم بد نیست.
اینجا همگی حالشان خوب است. دایی جانت مدت یک هفته است بهعراق رفتهاند. چون این مدت انتخابات لبنان میباشد و دلشان نمیخواهد در کار سیاست مداخله کنند و اگر اینجا باشند مردم راحتشان نمیگذارند.
من هم چند روزی است بیروت آمدهام چون صور هم مقدمات انتخابات شروع شده و هیچ حوصله ندارم. بچهها هم خوشبختانه دو هفته تعطیل بودند و وسیله فرار از این شلوغی آسان شد.
دیروز روز انتخابات صور بود و امروز صبح در رادیو اسم برندگان را اعلام کردند. آقای سیدجعفر و دو نفر دیگر که با ایشان هستند پیروز شدند که یکی بنام علی عرب و دیگری محمدصفیالدین میباشد. این سه نفر را مردم میخواستند و خواسته آنها عملی شد.
حالا همه خیلی خوشحال هستند مخصوصا فامیل شرفالدین. خلاصه الان که مشغول نوشتن این نامه هستم ساعت ۱۱ صبح سهشنبه ۳ محرم میباشد کاظم به دانشگاه رفته صدری که جمعه و شنبه و یکشنبه را تعطیل داشت و پیش ما بود دیروز عصر به مدرسه رفت. حوراء هم دیشب منزل احمداسماعیل صاحبخانه قبلی ما خوابیده بودند. فعلا من تنها در سالن نشستهام و خیلی هم دلتنگ و بیحوصله هستم. رادیو هم موسیقی ملایمی که با نی همراه است میزند و ام کلثوم هم میخواند و بیشتر به دلتنگی میافتم.
فاطی جان!
یاد سال گذشته هستی که مثل چنین روزی همه دور هم جمع بودیم و چقدر خوب بود. امروز شب سیزده است چه خوب بود که امسال هم با هم بودیم افسوس از ایامی که گذشت مثل خوابی بیش نبود.
امیدوارم خدا قسمتمان کند باز هم دور هم جمع شویم. بگذرم، قرار است رباب خانم امروز بیروت بیایند و بعد از ظهر با هم برگردیم صور و فعلا من به انتظار ایشان هستم.
فاطی جان!
صدای ماشینها گیجم کرد. منزلی که تازگی در بیروت گرفتهایم بزرگتر از منزل سابق است و در کنار خیابان واقع شده و دائما سر و صدای ماشینها و رفت و آمد به گوش میرسد و گاهی اوقات آدم را خسته میکند. حالا از آن وقتهاست که مرا خسته کرده. الان کاظم در را باز کرد تو چند دقیقه پیش هم محمدعلی که برای کارهای انتخابی و انتخاب کردن به صور رفته بود خوشحال و راضی آمد و من هنوز از او چیزی نپرسیدهام.
فاطی جان!
خیلی پرحرفی کردم. انشاالله میبخشی. با اجازه رفع زحمت میکنم .چون میخواهم نهار را روبراه کنم. از قول من خدمت مامان و آقاجان عرض سلام و ارادت تقدیم بدارید. خدمت خانم جان، سلام میرسانم. محمدآقا و علیآقا را سلام فراوان میرسانم. خدمت بیبی جون عرض سلام تقدیم میدارم. خاله جون و دایی جون و خانم جون را از قول من سلام برسانید. محمدجواد را خیلی سلام برسانید. خیلی دلم برای آن جلسه تنگ شده. زری عزیزم را قربان میروم.
کاظم آقا حالش خوب است و سلام میرساند. صدری و حمید و حورا سلام میرسانند. رباب خانم، حالش خوب است و سلام میرساند؛ البته من از طرف او سلام میرسانم. ننه را سلام برسانید.
محمدعلی سلام میرساند و مدت یک ماه است با دختری که دوستش داشت ازدواج کرده و فعلا خیلی خوشحال است. زیاده قربان تو میروم.
منتظر نامهات هستم. اگر به کسی نگویی، خیلی پرحرفی کردم. پروین خلیلی. ۳ محرم