دکتر سارا شریعتی، جامعهشناس و استادیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
بحث تقریب یک بحث روش شناختی نیز هست. اندیشه تقریب فراتر از تقریب بین مذاهب است. استفاده از کلمه تقریب صرفاً برای تقریب مذاهب، به نوعی ضعیف و لاغر کردن این مفهوم است. به عنوان نمونه بحث تقریب میان اهل تسنن و تشیع نقطه عزیمت خوبی است. در اینجا پروژه دکتر علی شریعتی و امام موسی صدر در کنار هم قرار میگیرد.
شریعتی میگوید که در تشیع علوی چهرههای تقریبی، یعنی عالم شیعی واقعی و عالم سنی واقعی به هم نزدیک هستند و یک جریاناند. آن چیزی که با هم متفاوت است، تسنن اموی و تشیع صفوی است. تشیع صفوی و تسنن اموی یک اسلام را میسازند؛ آن هم اسلام دولتی. در برابر این اسلام، جریان عظیم تشیع علوی و تسنن محمدی قرار دارد. تقریب بین مذاهب یعنی مذاهب شیعه و سنی گام نخست است. یک گام بالاتر، نه تنها تقریب بین مذاهب، که تقریب بین ادیان است. در این بحث از اتفاق موسی صدر قابلیت بیشتری دارد تا شریعتی و شریعتی از زمینه اجتماعی کمتری برخوردار است. چرا؟ زیرا موسی صدر در زمینهای چند فرهنگی و چند دینی قرار داشته است و در نتیجه اندیشه تقریب را به یک مشی عملی بدل کرده است، در حالی که شریعتی در موقعیت سلطه یک دین و حاکمیت یک مذهب، زندگی کرده است.
نخست تقریب بین ادیان توحیدی یعنی مسیحیت و یهودیت و اسلام مطرح است و در مرحله بالاتر، تقریب بین همه ادیان و سپس در مرحله نهایی، تقریب بین همه انسانها و به تعبیر هانری دروش، تقریب کار و زندگی. ماجرا به تعبیر یک انسانشناس، ماجرای یک کوه است، در پایین کوه، همه از هم دور و نسبت به هم بیگانهاند، اما از کوه که بالا میروید، هر چه بالاتر میروید، به یکدیگر نزدیکتر میشوید و در نهایت در نوک قله به هم میرسید.
حال چرا رسیدن به آن مرحله مهم است؟ چرا تقریب مهم است؟ چرا اکومونیسم ecumenism اهمیت دارد؟ زیرا در دیدگاه شریعتی و صدر آغاز کردن از پرونده های جزئی و از شاخصهای هویتی اهمیت دارد، نه برای تاکید بر هویت بلکه برای فرارفتن از آن، از هویت فراتر میروند و به حقیقت جهان شمول میرسند. شریعتی از شاخصهای هویتی خود، روستایش، شهرش، مذهب و ملیتش آغاز میکند و امام موسی صدر از شیعه بودن، جعفری بودن و امامی بودن و سپس، به تقریب عملی میرسد.
در حالیکه در ایران برخی از جریانات روشنفکری ما در واکنش به سیاست هویتگرایانه، ابتدا از معنویت آغاز میکنند که محاسبه درستی نیست، امام موسی صدر از شیعیان لبنان و از جنوب لبنان شروع کرد بعد با عالم سنی به مسجد رفت و با او در باب اعیاد مذهبی و دینی سخنرانی کرد و سپس با اسقف کاتولیک و کشیش پروتستان، و بعد به مرحله تقریب همه ادیان رسید.
شریعتی میگوید: تمامی تاریخ به یک شاهراه اصلی میپیوندد: عرفان، برابری، آزادی. یعنی تمام کسانی که عرفان برابری آزادی را مطرح کردهاند، باهم خانواده مشترکی را تشکیل میدهند. شریعتی از یک گشودگی سخن میگوید، نسبت داشتن با همه افقهای باز.
کسانی که واجد این ویژگی هستند، احساس اعتماد را برمیانگیزند و شما احساس میکنید که علیرغم تفاوت ظاهری و اختلاف عقیدتی و مرزبندیهای سیاسی، میتوانید با آنها وارد گفتوگو شوید. این احساس نزدیکی به یمن نگاه تقریبی آنهاست. یعنی همان نگاه اکومونیستی که باعث میشود وجوه مشترکی پیدا کنند و شما با اتکا به آن وجوه مشترک میتوانید خانواده مشترکی تشکیل دهید. آنچه باعث میشود شما از عدهای کنارهگیری کنید و با عده دیگر نتوانید وارد گفتوگو شوید، این است که تفکر و مشی تقریب وجود ندارد. کسانی که در همان شاخصهای هویتی ماندهاند و بالا نمیروند و اوج نمیگیرند.
امروزه در اوضاعی هستیم که با چند دهه پیش تفاوت قابل توجهی دارد. با زمانی که دکتر شریعتی و امام موسی با هم حضور داشتند، تفاوت معناداری دارد. در این چند دهه، جهانی شدن، انقلاب تکنولوژیک، ارتباطات، مسافرتها و … وارد مرحله دیگری شده است. امروز هم اگر شما بخواهید پروژههای اجتماعی را پیگیری کنید، نمیتوانید نگاه تقریبی را کنار بگذارید.
جریان اسلامی اگر شانسی در آینده داشته باشد و حرفی برای گفتن در حوزه اندیشه و فکر داشته باشد، از جانب همین چهرههاست. این چهرهها هستند که میتوانند با پاپ ملاقات کنند. این چهرهها هستند که میتوانند با متفکران غرب ملاقات کنند. این چهرهها از همان روش سید جمال که با ارنست رونان چهره شاخص شرقشناسی، ملاقات کرد، استفاده میکنند. اینها هستند که میتوانند یک درآمیختگی فکری بهوجود آورند و تأثیرگذار باشند.
من فکر میکنم که امام موسی شباهتهایی بین پروژه خود و پروژه شریعتی میبیند. مفاهیمی همچون دین برای زندگی و دین در خدمت انسان، مفاهیم انقلابی است. دین تقویتکننده تحول اجتماعی است. و این نگاه تقریبی است و علت آن درک اومانیستیای است که دارند، زیرا به تعبیر امام موسی، آنچه مهم است، در نهایت، انسان است. انسانی که تجلی خداست در زمین.