حدود و ضرورتهای مدارا با ادیان و آیینها: تبیینی از دیدگاه تربیتی امام موسی صدر
سخنران: دکتر خسرو باقری
در سالهای اخیر اختلافات جزیی بین مسلمانان منجر به حوادث و پیامدهای ناگوار و جنگهای جبرانناپذیری شده است. در این میان فرقهگرایی و گروهگرایی همواره حربهای برای دامنزدن به این اختلافات بوده است. در نقطۀ مقابل این رویکرد، امام موسی صدر، حضور دارد. امام موسی صدر در مسیر اشتراکات حرکت میکرد؛ نهتنها دغدغۀ اشتراکات دینی داشت، بلکه به اشتراکات بشری هم اهمیت میداد، یعنی حتی از خِرد اسلامی و حتی از همۀ آیینها و ادیان آسمانی هم فراتر میرفت و از جایی سخن میگفت که انسانها وجود دارند. ایشان مدارا را در میان ادیان و فرق ترویج میکرد.
امام موسی صدر به وحدت میان حقیقت و واقعیت در جهان اعتقاد داشت؛ یعنی بر آن بود که واقعیت و حقیقت در نقطۀ اوج خود یکی هستند. در مباحث اسلامی این نقطۀ اوج خداست. واقعیت چیزی است که وجود دارد و حقیقت هم همان چیز است که وجود دارد، اما در عین حال از شایستگی وجود برخوردار است. در نگاه امام موسی صدر وقتی واقعیت تنزل پیدا کرد و متکثر شد، حقیقت هم به موازات پارههای واقعیت پاره میشود. به بیان دیگر، هرکدام از این پارهها به همان اندازهای که واقعیت دارند، حقیقت هم دارند و آن محتوای شایستهای را که در درونشان بوده است، بازنمایی میکنند.
حال اگر این پارههای واقعیت را انسانها در نظر بگیریم، هر انسانی با همین واقعیت خودش حقیقتی را هم حمل میکند؛ یعنی همین که انسان است و همین که واقعیتی هم دارد، از حقیقتی هم برخوردار است. این حقیقت به حق به معنای حقوقی کلمه هم منجر میشود.؛ یعنی حقوق موجودات از طبیعتشان و واقعیتشان سرچشمه میگیرد. در دیدگاه امام موسی صدر واقعیت و حقیقت و حق در عرصۀ تکثر موجودات باهم هماهنگی دارند. هر موجودی به میزانی که از واقعیت برخوردار باشد، به همان میزان هم از حقیقت برخوردار است و به همان میزان هم از حقهایی برخوردار خواهد بود.
واقعیت بشری در آثار امام موسی صدر را میتوان به چهار سطح تقسیم کرد:
- سطح اول: من؛ یعنی هر فرد حقیقتی دارد و عبث نیست و از شایستگی وجودی بهرهمند است.
- سطح دوم: واقعیت فرقهای بودن و رد فرقهگرایی. فرقهای بودن از بارزترین وجوهات انسانی است. هر انسانی خود را متعلق به گروه، مذهب و دین و آیین میداند. اما آنچه انسان از آن نهی شده است، فرقهگرا بودن است. یعنی خود و گروه و مذهب خود را برتر از دیگری دانستن. امام موسی صدر معتقد است فرقهای بودن ضرورت وجود انسان است که با فرقهگرایی متفاوت است.
- سطح سوم: ملیت؛ امروزه ملیت و کشور یکی از سطوح بشری است که دارای هویت و حقوق قانونی است و امام صدر در مباحث خود از آن نام برده است.
- سطح چهارم: واقعیت انسانی؛ درک انسان به ما هو انسان. در این سطح انسانها حقوقی دارند که فراتر از ملیت و گروه و فرقه است.
اتفاق ناگواری که در این سطوح واقعیت میافتد، همان اتفاق حقیقتها یا حقهایی است که بهصورت معرفتشناختی ایجاد میشود. در اینجا آیینها و نظامهای فکری و دینی نقش مهمی دارند. گاهی واقعیتِ «من» با گروه مناقشه دارد و فرد اصلاً گروه را قبول ندارد و خود را از همۀ گروه برتر میداند. گاهی هم ممکن است گروه فرد را از خود طرد کند. این موارد نوعی نبودِ انطباق بین صفحۀ حقیقت و صفحۀ واقعیتاند.
در لبنان با بیش از شانزده فرقه و در دیگر کشورها وجود فرقهگرایی و گروه بندیها باعث ایجاد منازعات و مناقشات فراوانی شده است. بین سیاه و سفید و زن و مرد و کوچک و بزرگ تبعیض وجود دارد و دنیا هنوز گرفتار این است که چه کسی انسان است و از حقانیت انسانی برخوردار است و چه کسی حقیقت انسانی و بهتبع آن حقوق انسانی ندارد.
در این مرحله است که انطباقنداشتن واقعیت انسانی، در هر چهار سطح، و حقیقت انسانی ایجاد منازعه میکند. این نبودِ انطباق، خشکترین هیزم برای اشتعال است و این را استعمارگران و استثمارگران و قدرتهای ستمگر بهخوبی دانستهاند و میدانند.
اینجاست که مسئلۀ مدارا مطرح میشود؛ مدارا بهعنوان استراتژیای برای خاموشکردن آتش منازعه. البته مدارا دو معنی دارد: معنای عاطفی و معنای معرفتشناختی.
مدارای معرفتشناختی بار معرفتشناختی دارد؛ یعنی من شما را میپذیرم زیرا ممکن است در سخن شما حقیقتی باشد، که من از آن بیبهرهام.
بین مدارای عاطفی و مدارای معرفت شناختی نیز ارتباط برقرار است و لازمۀ یکدیگرند. زیرا انسانها اگر به لحاظ عاطفی از موضع خود کوتاه نیایند، توانایی شنیدن نیز نخواهند داشت.
بنابراین، برای رسیدن به حقیقت، ضرورتی وجود دارد و آن ضرورتِ معرفتی است. کسانی که بهدنبال حقیقتاند و دغدغۀ حقیقت دارند، باید با رقبایشان مدارای معرفتشناختی داشته باشند؛ یعنی به حرف رقیب گوش دهند، شاید در سخن او حقیقتی باشد که به آن دسترسی ندارند. این مسئلۀ بسیار مهمی است که بهلحاظ فلسفی کاملاً اساسی است. فقط انسانهای خودمحور این مدارا را ندارند و زود باورشان میشود که کل حقیقت هستند و نیاز به فرد دیگری ندارند.
آنچه از آثار امام موسی صدر مشخص است این است که ایشان پذیرای فرق مختلف در لبنان بودهاند و هیچگاه سعی نداشتهاند که مذهب شیعه را برحق و دیگر مذاهب را باطل بدانند. پذیرفتن سخنرانی در کلیسای کپوشین شاهد این موضوع است. در اندیشۀ امام موسی صدر انسان دارای جایگاه ویژهای است. ایشان در کلیسای کپوشین برای انسان سخنرانی میکند و از همه میخواهد برای کاهش رنج بشر بکوشند. درک ایشان از جایگاه انسان در اسلام براساس قرآن است که میفرماید: «و لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» (بهراستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم) و اینکه انسان بما هُوَ انسان، هدف کرامت و منزلت الهی است، نهفقط بهعنوان مؤمن.
شاهد دیگر ارتباط ایشان با فِرق مختلف لبنان است. ایشان در جنگ داخلی لبنان بین شیعیان و مسیحیان در تلاش بود که منازعهها را مهار کند. ایشان برای پایان دادن به درگیریهای داخلی لبنان دست به اعتصاب غذا زد و هم از مسیحیان و هم از مسلمانان درخواست کرد که به این جنگ و خونریزی پایان دهند.
نکته دیگر آنکه، در دیدگاه امام صدر جامعیت وجود دارد؛ حمایت ایشان از شیعیان لبنان بدین معنا نیست که ایشان قصد دارد شیعیان را بر دیگر فِرَق ارجعیت دهد، بلکه هدف وحدتبخشی میان شیعیان و دیگر فِرَق است.
یکی از مجراهای تقویت فرقهگرایی، تربیت است. وقتی کودکان و نوجوانان در فرقههای مختلف تنها از دین و آیین خود میآموزند و تنها آن را به حق و درست میدانند، به فهم عمیق و استواری از دیگری نمیرسند و نمیتوانند تفاوتها و حقایق دیگری را بپذیرند. در سیستمهای آموزشی موجود تفاوتها آموزش داده نمیشوند؛ تفاوتهایی از جنس رنگ و نژاد و دین و آیین.
کار بنیادی در خانه و مدرسه و پژوهشگاه است. آنجاست که کودکان و نوجوانان و جوانان ما باید استراتژی مدارای معرفتشناختی و عاطفی را یاد بگیرند. مراکز آموزشی باید خودشان را ارزیابی کنند و عملکرد خود را علیه خشونت بررسی کنند. زیرا آنها هستند که در این باره مسئولاند.