دو زن و یک مرد داستانی درباره زندگی دو خواهر، رحاب و حسنات، و اتفاقاتی است که بعد از مراسم عقد یکی از آنها اتفاق میافتد.
خلاصه داستان به این شرح است که : «رحاب دختری است که در خانوادهای مذهبی بزرگ شده اما از اصول مذهب چیزی نمیداند. باورهای مذهبی را خشک و ارتجاعی میداند. در کتابهایی که میخواند نیز این عقاید که «هیچ چیز مهم نیست، نه کرامت نه وجدان نه دنیای پس از مرگ …» وجود دارد و به باورهای او صحه میگذارد.
بعد از مراسم عقد خواهرش حسنات، با دانشجویی که در انگلیس مشغول تحصیل بود، تمسخر عقاید خواهرش به اوج میرسد تا جایی که به خود اجازه میدهد تا نامههای شوهرخواهرش را که از انگلیس میآید باز کند و خود جواب آنها را بدهد. رحاب عقیده دارد از این طریق میخواهد مانع افتادن خواهرش در منجلاب ارتجاع و واپسگرایی شده و زندگی او را نجات دهد.
به مدت هفت ماه نامهنگاری بین مصطفی همسر حسنات و رحاب که مصطفی او را حسنات میپندارد، ادامه مییابد. در این مدت رحاب شبهاتی را که در مورد خداپرستی، پیامبران الهی، بوداییسم، مسیحیت، معاد، جهان ازلی و ابدی و… در سر دارد با نام حسنات با مصطفی در میان میگذارد.
مصطفی ابتدا آنقدر از این شبهات شوکه میشود که قصد طلاق میکند. اما بعد اقدام به پاسخگویی به شبهات کرده و حتی کتابهایی را برای افزایش معلومات و بحث پیرامون آنها معرفی میکند …»
راهی برای پاسخگویی به شبهات نسل جوان
بنتالهدی صدر در این داستان قصد دارد پاسخگوی نسل جوان دهه شصت و هفتاد قرن بیستم میلادی باشد. در سالهایی که رواج کمونیسم و سوسیالیزم باعث شده بود آموزههای دینی سست شود و عقاید آنها در کشورهای عربی رشد سریعی داشت، به طریقی که حکومتهای عربی وابستگی خود را به اندیشههای سوسیالیزم نشان میدادند. لذا بنتالهدی سعی داشت علاوه بر پاسخگویی به شبهات دینی، قدمی برای اغنای روح جوانان بردارد.
در این داستان علاوه بر پاسخگویی به این شبهات، کتابهایی نیز برای مطالعه بیشتر معرفی شدهاند. بنت الهدی برای آن که بحث میان مصطفی و رحاب را شکل دهد از طرف مصطفی به رحاب توصیه میکند که کتابهایی چون: خدا، داستان ایمان، علم به سوی خدا میخواند، ایمان و عقل، عقل و آخرت، تجلی خدا در عصر دانش، سفر از تردید تا ایمان، ویژگیهای جانداران و… از نویسندگانی چون مصطفی عقاد، محمد جواد مغنیه و… را بخواند.
در همان ایام، دوستی از بنتالهدی میپرسد: چرا این همه نام کتاب را در داستانت آوردهای؟ او میگوید: نمیگذارند حرفم را بزنم. میدانم که این کتاب هم ممنوع خواهد شد. پس بگذار کتابهایی را معرفی کنم که پاسخگوی سؤالات باشد.
هدف بنتالهدی صدر از داستان نویسی فقط پرکردن اوقات فراغت نبود. او میخواست از طریق داستان، اسلام را بشناساند و پاسخ گوی نسلی باشد که در میان تبلیغات رنگارنگ راه را گم کردهاند.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.